۲۵ مرداد ۱۳۸۹

از جلوی این گربه هایی که تو پیاده رو لم می دن رد می شم بیچاره ها بلند می شن می رن اونورتر

خیلی معذب می شم

۷ نظر:

مرضیه گفت...

فوق العاده بود!!!!چقد خوب بود!!!خیلی

月光 گفت...

منم به پرنده ها بیشتر، احتمالا واسه اینه که اینجا یه مدت یه گربه بود که سرشم برنمی گردوند ببینه کیه چیه اونجا! خوششم میومد با کفش ماساژش میدادیم. الانم یه سری بچه گربه هستن که میان تو دست و پات به جای فرار کردن

ک. پیامبر گفت...

:)) خیلی خوب بود

نعیمه گفت...

ولی عوضش گربه های محل ما تا دلت بخواد راحتن.
ما مجبوریم راهمون رو کج کنیم که مبادا خلوت اونها رو به هم بزنیم.
لعنتی. گربه هم نشدیم.

شما همتون دروغگویین گفت...

هنوز میخونمت و هنوز دوستت دارم.

dreamer گفت...

به دختر حوا: اولا خوش اومدی. مرسی
بعدشم خوبه که آدم مزاحمتی نداشته باشه چه واسه گربه ها چه آدما!

پردیس گفت...

من گربه ی خیال بافی هستم.